من امروز به علت شیطونی و وبه قول رواج یافته میان جوانان وحشی بازی دست راستمو از ناحیه شصت مجروح کرده و باند پیچی نمودم و با همان دست به ناچار در مدرسه حاضر شدم!!!
زنگ اول:زبان فارسی:امتحان:
من که در پی راهی برای خلاصی از دادن امتحان یا استفاده بی رویه از عمل بسیار قبیح تقلب بودم با درماندگی روی به سوی تیچر عزیزم که چون فندقی کوچولو در کلاس میدرخشد و صدای جیغ مانندش را به اطلاع عموم میرساند کرده و گفتم:خانم ببخشید من دستم به شدت درد میکنه و نمیتونم حتی یک کلمه بنویسم
دبیر عزیز:اشکال نداره با دست چپت مینویسی
بنده:چی؟!؟!!؟؟اما خانم...؟؟؟
دبیر گل:حالا یکم تمرین کن...
بنده در حالی که فکر میکردم دبیرمون در حال شوخی به سر میبره بی خیال تمرین شدم و سرگرم فک زدن با زری شدم و همینطور هم گه گاهی نگاهی به کتابم میانداختم[img]http://www.pic4ever.com/images/reading.gif[/img]
موقع امتحان:
من:خانم میشه بگین من باید با چی بنویسم؟؟؟
دبیر:با خودکارت و به وسیله دست چپت
بنده:تروخدا تعارف نکنین...اگه دوست داشته باشین پاهام هست هاااااااااا
دبیر:
پاشو بیا جلو بشین رو صندلی من...
من:چی؟؟؟؟وای!!!باشه...
و شروع به توزیع برگه ها کرد و به من بدبخت اخر همه داد و گفت که حاضر نیست خودش واسم بنویسه و من در کمال بیچارگی با دست چپ تمام برگه رو نوشتم و در طول امتحان باهاش کلی شوخی کردم و اون گفت دست خط چپت عالیه و کاملا واضحه که چی مینویسی!!!اما متاسفانه بعد از امتحان تمام مچ دست چپم درد میکرد و کم کم داشتم از اون ناحیه هم جانباز میشدم...
زنگ دوم:زبان:
دبیرمون فقط کمک درسی حل کردو ریدینگو درس داد که راجع به سکسکه بود و به نظر من مسخره ترین درس عالم بود البته به جز آمار...
زنگ سوم:جغی:
تمامش در حال کل کل با دوست عزیزم بودم و اخر سر دوتا از دوستامو با هم اشتی دادم
البته یکمی هم کتک خوردم و جیغ و داد کردم...
زنگ چهارم:ورزش:
عین خود کره خر باید فوتسال بازی میکردیم ومن که ذره ای(تو بگو اپسیلون)توی این ورزش دل انگیز استعداد ندارم با خنده های شدید از دروازه دفاع کردم و گل خوردم و با خنده های شدید تر به بقیه گفتم که گل خوردیم...

سلام دوباره.
امروز روز پر ماجرایی بود و به نظرم نمیتونست درست تصمیم بگیره چجوری باشه.درست مثل اسمون که یکم افتابی بود و یکم دیگه بارونی!معلوم نبود که امروز واسه من به یادماندنیه یا پر از کنایه و کل و یا روز خوش شانسی...خوب امروز صبح زری دوستم بهم یک ادکن و یک بلوز داد به عنوان سوغاتی که مامانش اورده بود.بعدش امتحان تاریخ داشتیم و من که دیشب به زور تونستم یک دور از روی درس هایی که انگار تا حالا به گوشم هم نخورده بود بخونم!اونقدر تند تند درس خوندم که نفهمیدم چی شد... خلاصه بعدش دبیر تاریخمون اومد و گفت توی نمازخونه امتحان میگیره و کل بچه ها با غرغر و ناراحتی پاشدن که برن.بدبختانه دبیرمون سوال چاپ نکرده بود و ما عین بچه های مناطق محروم خودمون رو برگه آ۴ نوشتیم.هر سوالی که میگفت جوابشم پشتش تو ذهنم میومد و این باعث شد کلی بوس واسه خدا بفرستم!اخر سر یک سوال سه موردی بود که یک موردشو یادم نمیومد به خاطر همین رو فرش پشت سرم با اتد محکم نوشتم ۸.یعنی سوال ۸ رو میخوام...متاسفانه دبیرمون فهمید و وقتی داشتم برگمو میدادم گفت که چی میگین این همه با زهرا؟؟؟منم با پیچوندن مساله تحت عنوان بو دادن جوراب ها به خاطر اومدن تو نمازخونه معلممونو حسابی از موضوع منحرف کردم و اون در حالی که غر میزد که بچه ها چرا نظافتشونو رعایت نمیکنن برگمو گرفت!!!!زنگ بعدی جغی(جغرافیا)داشتیم و من باز نخونده بودم و واسه همین در حالی دبیرمون داشت سلجوقیانو توضیح میداد جغی هم خوندم و کوئیزمو زنگ بعدش خوب دادم...بعدش یک اتفاقی افتاد که از گفتنش به علت خصوصی بودن معذورم و همون بود که روزمو خاطر انگیز کرد...اخر سر هم واسه دین و زندگی امتیاز گرفتم ولی به علت خنده شدیدی راجع به زیر نویش کتاب به خاطر نام شاعر:وحشی کرمانی معلممونو عصبانی کردم و اون هر چند دقیقه نیگام میکرد و میگفت خدا هدایتت کنه!بعدشم که توی سرویس مدام با زری کل کل کردیم و من چون میدونم اون از ترشی بدش میاد اتفاقا حسابی با بقیه بچه ها ترشی خوردم و به قیافش که انگار داشت عق میزد خندیدم...

1-در شهر خرم آباد از استان لرستان:شرایط عبارتند از:
*داشتن باشگاه بدنسازی
*داشتن حداقل یك مقام نائب قهرمانی در مسابقات قویترین مردان ایران
*داشتن عكس یادگاری و امضا از فرامرز خود نگار و محراب فاطمی
*بازگرداندن كمك های مردمی مفقود شده در زلزله بم به مسئولان ذیربط!!!
*نكته:در صورتی كه عضلات شكم شش طبقه باشند امتیاز ویژه محسوب خواهد شد!(5 امتیاز)
----------------------------------------------------------
2-شهر تبریز از استان آذربایجان شرقی.شرایط عبارتند از:
*تلفظ حرف ق
*ادای كلمات قلقلك و قوز بالای قوز بدون كوچكترین اشتباه!
*دانستن جواب مسئله 2X2 از لحاظ مختلف
*بلد بودن جك های متعدد درباره بچه های تهران
*داشتن مدال لیاقت و شجاعت از اداره فرهنگ و هنر تبریز جهت بستن بمب به كمر و منفجر كردن كامیون حامل جك های صادراتی تبریز به استان های همجوار.
----------------------------------------------------------
3-شهر زاهدان از استان سیستان و بلوچستان.شرایط عبارتند از:
*توانایی قورت دادن سه كیلو تریاك
*توانایی عبور 20 كیلو محموله مواد مخدر از جلوی مأموران مرزبانی
*داشتن مزرعه خشخاش
*آشنایی دیرینه با عبدالقمر خان قاچاقچی پاكستانی
*دارای رفت و آمد خانوادگی با جمشید هاشم پور!
----------------------------------------------------------
4-شهر رشت از استان گیلان.شرایط عبارتند از:
*داشتن رو حیه مهمان نوازی!
*داشتن روحیه مهمان نوازی!
*داشتن روحیه مهمان نوازی!
*.......
----------------------------------------------------------
5-شهر قزوین از استان قزوین.شرایط عبارتند از:
*نداشتن چشم طمع به برادر همسر!
*توانایی خم شدن و استقامت در وسط شهر قزوین!
*[...] و [...]
----------------------------------------------------------
6-شهر اصفهان از استان اصفهان.شرایط عبارتند از:
*خوردن موز به صورت دو بار در هفته!
*دست و دلباز بودن
*داشتن حداقل سه بار سابقه دعوت دوستان به شام یا نهار و یا یكبار برگزاری مهمانی فامیلی
*ننازیدن به سی و سه پل و سایر ابنیه تاریخی!
*راستگویی و صداقت!!!
----------------------------------------------------------
7-شهر های سنندج و كرمانشاه از استان های كردستان و كرمانشاه.شرایط عبارتند از:
*توانایی پوشیدن شلوار استرج و تنگ به مدت 24 ساعت
*نداشتن سیبیل
*تعهد به خاك ایران و نداشتن ادعای استقلال طلبی!
*نداشتن سابقه دعوا و قلدری
*نبریدن سر نویسنده این مطلب!!!
----------------------------------------------------------
8-شهر آبادان از استان خوزستان.شرایط عبارتند از:
*كوتاه كردن پشت مو و استفاده از عینك آفتابی فقط در صورت لزوم و زیر آفتاب!
*پوشیدن پیراهن و شلوار سفید
*نداشتن هیچ گونه ادعا نسبت به همنشینی با راكی-رامبو-جكی چان-بروسلی و بیل كلینتون
*نداشتن هیچ گونه ادعای مالكیت نسبت به برج ایفل "برج پیزا-مجسمه آزادی و برج میلاد!
*داشتن روحیه راستگویی و حقیقت طلبی(یعنی زیاد لاف نیاد)
----------------------------------------------------------
9-شهر یزد از استان یزد.شرایط عبارتند از:
*توانایی زیستن در آب و هوای خوش.
*آشنایی با اشیائی چون چمن-سبزه-قناری و سایر موجودات زنده ساكن مناطق خوش آب وهوا
*نداشتن روحیه آب زیر كاه و رندی
*ادای حرف های خ و ق بدون تشدید
----------------------------------------------------------
10-شهر تهران از استان تهران.شرایط عبارتند از:
*داشتن تنها دو دوست دختر
*آشنا نبودن با معنی و مفهوم كلمات دودره-تلكه-تیغیدن و ....
*داشتن روحیه جوانمردی
*مرد بودن!
سلاممممممممممممممممممم
بلاخره موفق شدم و دیشب رفتم تا برای دوستم یک چیز مناسب بخرم...البته حدود ۴۵ دقیقه فقط داشتم باکس انتخاب میکردم و اخر سر هم که زدمو کفر یارو فروشنده رو در اوردم گفتم باکس هاتون فوق العاده لریه و حالمو بهم زدن از بس زشتن و فروشنده که داشت گریش میگرفت به سرعت رفت اونطرف مغازه و خودشو به ویترینا اویزوون کرد تا از دست من خلاص بشه...یک پسره دیگه هم بود که از بس رفت روی چار پایه و هر چی باکس بود واسه من اورد پایین فکر کنم زانوهاش ساب رفت.....باز خدارو شکر که خود کادو که یک مجسمه بزرگ از یک پسر خیلی بامزه بود رو زود انتخاب کردم(البته زود من یعنی نیم ساعته)اره دیگه یک باکس کوچولو هم گرفتم که توش شکلات بریزم و یادگاری رو بذار تو اون...بعد از حدودا دوساعتی که تو مغازه بودم با کمال پرویی گفتم اه خانم زود باش اینارو حساب کن حوصلم سر رفت!!!اون بیچاره هم با سرعتی دستشو رو ماشین حساب تکون میداد که با هر حرکت یک تکه از موهاش بیرون میزد!!!تازه اخرش هم باکس نخریدم و قرار شد معمولی کادوش کنه منتها وقتی کاغذ کادو هاشو اورد با اه اه یکیشو انتخاب کردم و با خودم گفتم وقتی رسیدم خونه اینو از کادو جرش میدم!!! خلاصه که با کادو رو با اعمال شاقه خریدم و احتمالا فردا بهش میدم...خدا کنه خوشش بیاد
سلام به همگییییییییییییییی
ولنتاین رو به همتون تبریک میگمممممممم.امیدوارم امروز واستون درخشان ترین خاطراتو داشته باشه
...
...
راستی من خودم هنوز واسه دوستم کادویی نخریدم در صورتی که اون بیچاره یک هفته پیش هدیمو بهم داد...اونم با چه صحنه رمانتیکی
...گاهی اوقات فکر میکنم آدمی به بی خیالی من پاشو تو دنیا نذاشته...تازه نکتش اینکه هنوز نمیدونم واسش چی بخرم؟؟!!!اخه دیگه خرس ولنتاین تکراری شده...واسه کادوی تولدش یک اودکلن بسیار خوشبو گرفتم که البته هنوز هم بهش ندادم!!!بنده خدا تولدش ۲دی ماه بود ولی من هنوز نتونستم کادوشو بهش بدم
.شاید امروز عصر رفتم تا خودمو راحت کنم یک زنجیری،کمربندی،کفش دوزکی چیزی واسش بخرمممم.واقعا باید خجالت بکشم! کامنت یادتون نره...بازم براتون روز خوشی رو ارزو میکنممممممممم

